به گزارش ایسنا، «کرونا پرتره» عنوان نمایشگاه این روزهای بهزاد شیشهگران است که بهصورت همزمان در صفحات شخصی این هنرمند نقاش به صورت آنلاین برگزار شد و امروز نیز آخرین اثر این مجموعه به نمایش گذاشته میشود.
البته این نخستین نمایشگاه مجازی این هنرمند نیست و او پیشتر نیز بارها آثارش را به همین شیوه در دنیای مجازی به نمایش گذاشته است. شیشهگران این بار نیز به بهانه روزهای کرونایی و انزواهای ناخواستهای که مدتی است گریبانگیر جامعه بشری شده است، نمایشگاهی ترتیب داد تا هم تاریخ کرونا را به زبان هنر ثبت کند و هم به گفته خودش به کادر درمانی ادای دین کرده باشد.
آلبرت کوچویی، گوینده پیشکسوت رادیو که همچنان به روزنامهنگاری و نویسندگی و هنرهای تجسمی علاقهمند است، نیز در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده درباره آثار بهزاد شیشه گران در این نمایشگاه آنلاین سخن گفته است.
متن کامل یادداشت کوچویی با عنوان «کابوسها، در پناه نقابها» به شرح زیر است:
«دهانت را میبویند... مبادا گفته باشی «دوستت میدارم» احمد شاملو
این نقاب، این دهانبند، شخصیت نخست و قهرمان یا ضدقهرمان در مجموعه پرتره کروناهای بهزاد شیشهگران است. قهرمانی که او را با آدمهایش که در هجده تابلو در فضای مجازی، برده است؛ در اینستاگرام، فیسبوک و تلگرام. دوتای از این «پیج»ها را با فیلتر شکن باید دید و شاید همین هم طنز تلخ انتخاب بهزاد شیشهگران است.
در فضایی که پر است از ورجه و ورجه رفتن آدمها با خود و با دیگران با همه خالهزنک بازیها با همه انبوه خبرهای «فِیک»، پوسترهای این نمایشگاه که آن هم، در همان فضاهای مجازی رفتهاند، خود تابلویند. تابلوهایی که در همان نگاه اول خبرتان میکند که میخواهند به کجاها بکشانندتان. همان نقاب است که بر بالایش دو چشم هراسیده و وحشتزده از اضطراب و دلنگرانیهای آدمهایشان میگویند. واژهها و کلام و خبر را از کنار تابلو بردارید، یک تابلوی هنری، عیان میشود و خودنمایی میکند.
پرتره کروناهای بهزاد شیشهگران، هر روز یکی در فضای مجازی آمدند. تابلوهایی که انگار تنه به دنیای کابوسگون فراواقعیتها میزنند. به دنیای اشباح و ارواح سوپررئالیستها، هایپررئالیستها، گریزی میزنند و بعد در جوار دنیای اکسپرسیونیسم فیگوراتیو، خانه میکنند.
بر تابلوهای پرتره کرونا،همان ضربههای آشنا و کوبنده بهزاد شیشهگران نشسته، فرود آمدهاند. ضربههایی انگار که میخواهند پرده را از هم بدرند، چاک چاک کنند. همه دلهرهها، اضطرابها، ترسها، اوهام و کابوسهای آدمی، در آن دو چشم از حدقه در آمده و بر پوستر، خانه کردهاند. همه تکههای اشیا و بناها و حجمهای در پرواز "سالوادور دالی" اینجا در هم تنیده و در ترکیبی چشمنواز و فریبنده، در هم آمیختهاند. همه از دنیایی پنهان در پشت آن نقاب، خبر میدهند.
بهزاد شیشهگران، این جا هم، فرصتی یافته تا قدرت غریباش را درخلق دنیای آن چشمهای آمده در تابلو به تماشا بگذارد. شاهد این ادعا، مجموعه پرترههای او از آدمهای شناخته است که پیش از این خلق کرده است و البته بیشترین آنها، پرترههای تختیاند. در آن پرترهها، هم چشمها، از هر کس، از تختی، فروغ و شاملو که بر چهرهها نشستهاند، شخصیتهایش را در چشم آدمهایش، لخت و عریان میکند. اما اینجا چشمها، در تابلوهای پرتره کرونا، درفضای مجازی چشم میلیونها آدمند. آدمهای هراسیده، آدمهای دفن شده پشت آن نقابها، آدمهای مضمحل، ویران، در پناه آن نقابها.
در کرونا پرتره شماره یک، چشمها، از پناه نقاب سربر آوردهاند. چشمهایی مبهوت و غمزده، خیره به دورهای ندیدنیاند. انگار در جستوجوی دم مسیحایی باشند. شاید. چشمهایی که در حصار رنگهای سیاه گرداگرد چهره، اسیر ماندهاند. انگار در آن سوی نقاب کورسویی از امید است. شاید. در کرونا پرترههای بعد، چشمها، رمیده، گم میشوند و شخصیت نخست قهرمان یا ضدقهرمان بهزاد شیشهگران، یعنی نقاب، میرود تا همه عرصه را تسخیر کند. چیزی به اضمحلال و فروپاشی آدمها نمانده است. اینجا است که از کرونا پرتره شماره هفت به بعد، رنگهای زنده و تند و درخشنده، به مدد چشمها میآیند: زرد و قرمز و آبی تند و پر جلا، همه رنگهای دلخواه نقاش، میآیند. از این پس، این رنگهای زنده و تنداند، که عرصه را از آن خود میکنند. و نقاش رنگهایی پر از امید میآفریند.
درماندههای چشمها، پس از فروپاشی آدمها، انسانهایی تازه میآیند و این راز ماندگاری انسانها است. آن گاه است که آشفتگیهای مانده در پشت نقابها، به آرامشی غریب دست پیدا میکنند، تا که سرانجام چهرهای صخرهگون، جلوه میکند و نقاب، انگار دارد از صخره فرو میریزد، تا از ماندگاری صخره بگوید. این کرونا پرتره شماره ۱۲ است، که از ماندن و ماندگاری میگوید.»
در ادامه یادداشت کوچویی آمده است:
«یک حاشیه
یادمان هست، نخستین این نقاب، در اعتراضهای آمریکای لاتین و بعد هنگ کنگیها، برای شناخته نشدن آدمهای پناه گرفته، در پشت نقابها، بر چهرهها رفت. پس از آن نقاب، بهانه ای شد برای زیبایی چهره مانکنها. تکه پارچه ای شد در تزیین پیراهنهای زنها. یادمان هست، این نقاب، همیشه دل نگرانی و اضطراب با خود داشت، نقابهایی سبز یا سفید بر چهره پزشکان و پرستاران، آنان که به نجات آدمها، میآیند. اکنون نقاب، برای نجات همه آدمها، بر چهرهها رفتهاند.»
کوچویی در پایان یادآور شده است: «بهزاد شیشهگران، نقاش در لحظه است. با حادثهها، زندگی میکند. همان جوانی که در تب و تاب روزهای انقلاب بهمن ۵۷ آثارش با دو برادر دیگرش، بر دیوار شهرها رفتند و از انقلاب گفتند. از آن پس بهزاد شیشهگران، در هر حادثهای، هنر را در دل حادثه، خلق کرد: در زلزلهها، در سیلها، در تهران در اغما، در دردها و در شادیها. که برای بهزاد شیشهگران، هنر پدیده ای میشود که باید در تداوم و تکرار زنده بماند. نه چون پیکاسو است که برای رنجهای جنگ اسپانیا یک «گوئرنیکا»، خلق کند و بس. نه چون مونش که برای همه اضطرابهای بشر یک «جیغ» بیافریند و بس. نه چون وانگوک، که گوش از بن بریده را، بر بوم بیاورد و بس. بهزاد شیشهگران در حادثه، غرق میشود، غوطه میخورد. لحظه لحظههای آن را در هنر، خلق میکند.»
برای مشاهده تصاویر و مصاحبه آقای شیشه گران به خبرگزاری ایسنا که لینک در زیر قرار ده شده است، مراجعه فرمائید .
www.isna.ir/news/99021510487