آخرین رویدادها

اخبار بین الملل

UP TOGGLE DOWN

۳ زخمی در حمله انتحاری به کاروان کارگران ژاپنی در پاکستان

پلیس پاکستان از حمله انتحاری به یک خودروی حامل کارگران ژاپنی در کراچی پاکستان خبر...

امضای توافق‌نامه اقتصادی و فرهنگی میان کره شمالی و بلاروس 

معاون وزیر امور خارجه بلاروس در سفر به کره شمالی از امضای توافق‌های اقتصادی و...

شروع طولانی‌ترین انتخابات جهان در هند

انتخابات پارلمانی هند که به عنوان طولانی‌ترین انتخابات جهان شناخته می‌شود از امروز جمعه آغاز...

حماس وتوی آمریکا را محکوم کرد

جنبش حماس وتوی عضویت کامل فلسطین در سازمان ملل را به شدت محکوم کرد.

به درخواست اردن موشک‌ها و پهپاد‌های ایران را رهگیری کردیم

فرانسه با اعلام اینکه در رهگیری تعدادی از پهپاد‌ها و موشک‌های ایران علیه رژیم صهیونیستی...
پنج شنبه, 28 فروردين 1399 ساعت 11:51

از سبخ با دانیال گیورگیز

 

آبادانی ها به زمین های خشک و لم یزرع و بی آب می گویند «سبخ». در انتهای محله کارون ، در دهه سی، چنین زمینی بود اما در واقع گورستان متروکه ای بود. از آنجا می توانستید بروید به محله ‌های «کفیشه» و «تانکی دو» و ایستگاه دوازده. به گونه‌ای همه کارگرنشین .از کارون هم ،می توانستید بروید به بوارده شمالی و جنوبی ،محله های کارمندنشین شرکت نفت . وکارون ،بین این دو بود.هم بازارنشین داشت و هم کارکنان پیمانکاران شرکت نفتی. ملغمه ای بود. با دانیال گیورگیز هم مدرسه ای بودم.در دهه سی و چهل بود . مدتی در دبیرستان امیر کبیر خواند و رفت. کلاس بالایی من بود. آشوری بلندبالای دوست داشتنی. هیچ یک از ما، شیفتگان اش ،چون  او نشدیم. و نه بسیاری دیگر هم که او برای شان بت بود.

۵_۶ سالی بزرگتر از من بود و دلباخته ورزش. البته بیشتر ، وزنه‌برداری و برای رسیدن به این قد و قامت و اندامی ورزیده ، بدنسازی می کرد. آن موقع یعنی دهه سی و چهل ، به بدنسازی و پرورش اندام می گفتند: زیبایی اندام. آن ها که دست خانواده شان به دهانشان می رسید، می رفتند باشگاه زیبایی اندام که توی آن بوکس هم بود، ژیمناستیک و ... آن هم ملغمه ای بود.آن ها که نداشتند می آمدند به همین«سبخ»یا گورستان متروکه ، با پاره های آجر و میله‌های چوبی دنبل و هالتر می ساختند. و به گونه‌ای «دیمی»بدنسازی می کردند .و چه اندام ها، به قول بچه‌های آن وقت که سوخت.

سوخت هم یعنی ، یکی بالاتنه ورزیده ای داشت و پاهای نحیف و لاغرمردنی یا برعکس. یادم هست از جمله سوختگان، جوانی بود، هم مدرسه ای من، به نام قربان ممو، باقدی کمتر از یک و پنجاه، اما شانه هایی کشیده و  ورزیده و قهرمانانه می گفتند، « ممو » طفلی سوخته! دانیال گیورگیز، اصولی تمرین می کرد و بچه های قد و نیمقد را آمده به تماشا یا تمرین را، راهنمایی می‌کرد. دانیال گیورگیز، که او را در حلقه صمیمانه، دوستانه«دنو»می خواندیم، خیلی زود توی تیم های باشگاهی و ملی، رشد کرد و به مقام های ملی و آسیایی و المپیک دست یافت . دیگر از بچه‌های «سبخ» کسی به گرد این رعنای آشوری نرسید.

آن موقع ها ، بیش تر آن هایی که به دنبال ورزش می رفتند، درس و مشق را رها  می کردند و به سلک قلدرها و قلچماق ها در می آمدند. و البته بسیاری هم به پهلوانی ، با خصلت پهلوانان. دانیال گیورگیز، از جمله آن ها بود: فروتن، افتاده ، لوطی، بزرگوار که درس و مشق اش را هم می خواند. و بالاتر از این همه ، اندامی بسیار شکیل و ورزیده داشت و چهره ای زیبا و مردانه. از خصلت های غریب «دنو»، این که مثل یک کودک ده – دوازده ساله ، خجول بود. تعریف از او می کردید، از خجالت، خیس عرق می شد. همین شرم و حیای بیش از حد ، مانع رسیدن اش به مال و منال شد. اگر چه خودش هم چنین می خواست.

با احساساتی که یک اتفاق  ساده اشک هایش را سرازیر می کرد. پهلوانی که با آجر و پاره آجر در «سبخ» گورستان متروکه آبادان ، آغاز کرد و تا سکوی المپیک و آسیا ، راه یافت. مرگ او هم ، آرام و بی جنجال و هیاهو ، در مصیبت کرونا ونه به سبب کرونا آمد ، که مبادا شب هفت و چله و برایش بزرگداشت و تجلیل بگذارند. که روح اش بی تردید همچون کودکی خجول و شرمگین و افتاده و فروتن از آن گریزان بود. از سکوت و سیاهی «سبخ»در آبادان ، به مرگ عصر کرونا ، در حلقه دوستان و خویشان نزدیک اش رفت. بی یک هیاهو. مگر «دنو» ، جز این هم می خواست؟

تنها حلقه ای از دوستان ورزشکار و پهلوان به دور خود داشت و بس.. پس از ازدواجی  که چندان نپائید و حاصل آن یک دختر و پسر ، با خوی و خصلت او و برازنده و شایسته چون او، در ویلای کوچک اش ، بهتر بگوئیم کلبه اش ، درمردآباد کرج ، سال ها به تنهایی زندگی کرد. از قهرمانان باشگاه پاس بود و مربی در همان جا و باقی اوقات ، در باغ کوچک اش، آرام و بی جنجال و هیاهو ، قهرمانان بسیاری را در وزنه برداری پروراند و جز سکوی قهرمانی ، هرگز تن به روی صحنه رفتن نداد. همه شاگردانش و قهرمانانش ، خوی پهلوانی چون او داشتند. دانیال گیورگیز، پهلوانی با قلبی چون یک کودک بود. محجوب، خجالتی، پر احساس ،مهربان و دردانه.

منتشرشده در اخبار

انجمن آشوریان تهران

یکی از مهم­ترین آداب اجتماعی آشوریان ایران، چنین بوده که هرگاه جمعیت آنان در شهری روی به فزونی نهاده است، آنان به تاسیس انجمن­های ملی و فرهنگی و اجتماعی مبادرت نموده اند. به همین جهت بود که در سال 1898، پس از مهاجرت عده­ ی کثیری از جوانان آشوری-کلدانی ساکن سلماس به تهران و استخدام در وزارتخانه ­ها و ادارات دولتی، بنیان اولیه­ ی انجمن آشوریان تهران گذارده شد.

شبکه های اجتماعی

t logo 

insta

ارتباط با ما

ایران-تهران-انتهای خیابان آیت الله کاشانی غربی شهر زیبا خیابان شهید آلفرد سرگیز اردوشاهی جنب مجتمع قضایی مفتح پلاک 6 -کد پستی 1474997751

ایمیل: .

تلفن: 44312777

فکس: 44312886

flaq

جستجو